شنیده ها حاکی از اونه که یک عدد انسان قدر نشناس روقراره دعوت کنن یا شاید هم نه.میدونی چیه وقتی یه چیزی بهت دادن قدر ندونستی باید بره .غر نزن یا بهتر بگم زر اضافه نزن.فهمیدی.بیشتر طعم میزبانی رو چشیدم تا مهمانی...
شنیده ها حاکی از اونه که یک عدد انسان قدر نشناس روقراره دعوت کنن یا شاید هم نه.میدونی چیه وقتی یه چیزی بهت دادن قدر ندونستی باید بره .غر نزن یا بهتر بگم زر اضافه نزن.فهمیدی.بیشتر طعم میزبانی رو چشیدم تا مهمانی...
همه با من خیالشون راحته من به کی خیالم راحت باشه من کسی رو ندارم جدی میگم هیچ کس ،آن کس من نیست...
درد دل ما به درد هیچ کس نمیخوره واسه این میام اینجا...
راستش اهل درد دل کردن هم نیستم شاید به همین خاطره ک به کسی چیزی نمیگم جز روزمرگی ها هوا خوب شده ها اخ اخ دیدی چقدر وسایل گرون شده .گوشت رو دیدی قیمتش چقد زیاد شد .اخی چقدر زمونه ی بدی شده .خسته شدم از شب وروز های تکراری از زندگی بی هدف ازبی برنامگی از بی ایمانی جدی از این اخری بیشتر خسته شدم من مسلمانم اما ایمانم ...ایمان ندارم جدی میگم ازخودم بیزارم که چی بشه دارم زندگی میکنم و بی برنامه جلو میرم اخه لامصب !!یه خورده ایمان بیاردلم
حوصله ندارم بنویسم جدی من زرم اعصاب ندارم ها
همیشه فکر میکردم وقتی بزرگ شدم مشکلات همه رو حل میکنم ومیشم قهرمان زندگی بقیه وهمه به من افتخار میکنن وبرای خودم برو بیایی داشتم توی ذهنم .حالا که بزرگ شدم و۲۷ساله شدم با کوله باری از مشکلات رو به رو شدم از ریز ودرشت بعضیارو حل میکنم وبعضیا رو فراموش. شدم دقیقا همون کسی ک دوران بچگی در ذهنم پرورانده بودم تک تک مشکلات دیگران روگوش میکنم وقابل حل ها رو حل وبقیه رو یه جوری براشون جا میندازم سخته اینجور زندگی کردن نه تنها قهرمان نشدم بلکه واقعابی هدف وبی برنامه دارم رو یه جاده ی ناهنوار راه میرم از گوشه کنار هم مشکلات مثل مانع وارد میشن سخته زندگی کردن وسخت تر از اون تحمل کردنه من دلم میخواد آزاد بشم از بند
اونچه ک مسلمه همیشه سعی براینه که یه باری یا غمی رو از رو شونه کسی ک یتیم شده برمیدارن وبه قولی غمخوارش میشن .یا بهش سر میزنن و تنها نمی زارنش .بهش محبت میکنن براش دلسوزی میکنن و خلاصه کلام هواشو دارن....
اما اینجا تودل خونه ما همه چیز جور دیگه اس باری رو ، رو دوشت میزارن غمهاشون رو باهات تقسیم میکنن وگلایه پشت گلایه که چرا محبت نمیکنید!! وباید براشون دل سوزوند و همه جوره حمایتشون کرد...
پس من کجای این جهان ایستادم .نقش من تو زندگی چیه چرا نمیزارید زندگی ،نه فکرزندگی خودم باشم آیا کلمه خستگی تا ب حال به گوشتون خورده ؟؟!!کاش بودی واینجا هوا بد جور نفس گیره
امشب شاید دوباره قدم در راهی گذاشتم که آخر وعاقبتی جز ....نداره
خدایا راه نشانم بده شاید این بار ابلیس هرشب کنار من سر بر بالین میگذارد که اینقدر صدای نفس هایش آزار دهنده است اینجا هوا برای نفس کشیدنم نیست
چقد زود میگذره انگار همین دیروز بود که تو جلسه راهیان نور نشسته بودم
بفرمایید مسئول فرهنگی
من ریزه میزه هم تو این همه ادم گلویی صاف کردم . شروع به ز...زدن کردم.ببخشید خوب الان که فکر میکنم خجالت میکشم من کجا واون ادم ها کجا الان همه شون ادم حسابی ان وبهترین جاهای فرهنگی کار میکنن ها.
هی بگذریم از اون ماجراهادلم برای همه چی تنگ شده برا غرزدن هام !!برا فضا سازی ها برا شهید گمنام برا مسجد حتی برا اون دوستایی که خیلی اذیت میکردن وحالمون رو میگرفتن .الان بزرگ شدم بزرگتر از اون چه که فکرش رو میکردم البته هنوز هم جاداره که آدم بشم.
یاد اون دوران بخیر یاد اون نصف شبی که بسته فرهنگی میزدیم وچایی درس کردیم بردیم خخخخخخ. از این صفحه که هیچ کدوم از اون رفقاازش اطلاع ندارن از همه شون تشکر میکنم از اینکه بهم اعتماد کردن ازاینکه منو لایق دونستن .امید وارم که یه روزی همون شهید گمنام دانشگاه یه جایی دستتون رو بگیره که اون انرژی مثبتش هم به من برسه