دانشگاه نوشت های من...

"خاطرات دانشجویی"

"خاطرات دانشجویی"

دانشگاه نوشت های من...
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۱۲ رمضان

۲ مطلب با موضوع «خاطرات دانشگاه» ثبت شده است

۱۶:۱۰۰۱
شهریور

نشسته بودم تک وتنهامیان قفسه های کتاب کانون....در فکر خیال برنامه ها بودم که دستی به در زد و از جا بلند شدم .سلام ببخشید من قصد بدی نداشتم از اینکه شمارتون رو خواستم چرا ناراحت شدید .خب باشه من حضوری میبینمتون ونیاز ب شماره ندارم واز ظهر تا به الان منتظرم که پیام بدید.!!!!راضی نیستید نمیخوام.

من:سلام !!شماره ؟!چه شماره ای؟!کی شماره منو خواستین؟!  من متوجه نشدم .جریان چیه؟!

انگار که متوجه چیزی شده باشد گفت باشه من میرم فردا آماده میکنم میام.ورفت 

دوستم پری وارد شد .ببین من میریم یه لحظه تو بمون الان برمیگردم .دنبالش افتادم دور شده بود دویدم با نفس نفس زدن .ببینید آقای....من اصلا متوجه نشدم که شما چی گفتید دست بردم و از کیفم  کاغذی بیرون آوردم وتند شماره خودم رو نوشتم ودادم دستش .این شماره منه کاری داشتید تماس بگیرید .با اجازه .

برگشتم اینبار نوبت او بود که به دنبال من بیاید .ببخشید خانوم ....راستش من فکر کردم شما نخواستین شماره تون رو بدین به من ظهر از یکی از خانوما شمارتون رو خواستم خودتون نبودید  ایشون گفتن که باید اجازه بگیرم ..منم گفتم باشه .منتظر بودم تماس بگیرن نگرفتن .ببخشید.

خواهش میکنم ....

 

پ ن:اینگونه شد ک چهار سال با هم فعالیت کردیم در جاهای مختلف وایشون در دفترچه تلفن من آقای مدیر شد...

۲دیشب خوابشو دیدم 

 

۲۳:۲۴۱۷
اسفند

چقد زود میگذره انگار همین دیروز بود که تو جلسه راهیان نور نشسته بودم

بفرمایید مسئول فرهنگی

من ریزه میزه هم تو این همه ادم گلویی صاف کردم . شروع به ز...زدن کردم.ببخشید خوب الان که فکر میکنم خجالت میکشم من کجا واون ادم ها کجا الان همه شون ادم حسابی ان وبهترین جاهای فرهنگی کار میکنن ها.

هی بگذریم از اون ماجراهادلم برای همه چی تنگ شده برا غرزدن هام !!برا فضا سازی ها برا شهید گمنام برا مسجد حتی برا اون دوستایی که خیلی اذیت میکردن وحالمون رو میگرفتن .الان بزرگ شدم بزرگتر از اون چه که فکرش رو میکردم البته هنوز هم جاداره که آدم بشم.

یاد اون دوران بخیر یاد اون نصف شبی که بسته فرهنگی میزدیم  وچایی درس کردیم بردیم خخخخخخ. از این صفحه که هیچ کدوم از اون رفقاازش اطلاع ندارن از همه شون تشکر میکنم از اینکه بهم اعتماد کردن ازاینکه منو لایق دونستن .امید وارم که یه روزی همون شهید گمنام دانشگاه یه جایی دستتون رو بگیره که اون انرژی مثبتش هم به من برسه