دانشگاه نوشت های من...

"خاطرات دانشجویی"

"خاطرات دانشجویی"

دانشگاه نوشت های من...
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۱۲ رمضان

۱۷ مطلب با موضوع «روزمره» ثبت شده است

۱۴:۵۱۱۲
شهریور

یاداشت های گوشی م حکایت از تابستان پرمشغله ای بود والان تابستان به اتمام رسیده به هیچ چیز نرسیدم ویاد داشت ها رو پاک کردم  خجالت کشیدم .چن روز پیش یکی از اشناها ویزای المان رو گرفته بود خلاصه از مزایای  زندگی در المان واینکه اگه سن هرکس به 18 برسه از خانواده جدا میشه وتقریبا ماهی حدود 3میلیون 800 هزار میگره گف واینکه منو به این فکر واداشت که برم اقدام کنم برا ویزا شاید دادن.الان به این فکر میکنم چرا اینقد زرق وبرق دنیا دلم رو کور کرد بود مگه چیه زندگی اون ور دنیا که به خاطرش از اینجا بگذرم

۲۳:۵۸۳۰
مرداد

دیروز باخان جونم میحرفیدم .بهم گفت تو خیلی کم توقعی تو گمنامی !!خودت رو فدای دیگران میکنی .یه لحظه دلم،به حال دلم!!سوخت شدید هم بود به حدی که منو یاد همه مشکلات زندگی  انداخت .خان جونم راس میگف؟نمیدونم الله واعلم

۱۹:۳۴۲۵
مرداد

چن روزه به سرم زده برم مهد کار کنم .اما از یه ور میگم کی  به من کار میده دلم برا خودم تنگ شده برا اون همه برو بیایی که تو دانشگاه داشتم وقت غذا خوردن نداشتم وهمیشه بیسکویت ساقه طلایی به دادم میرسید ..عجب دورانی داریم بی هدف پرسه میزنم الان واقعا میفهمم وقتی میگن کار نیست،بیکاری ریشه همه مشکلاته چقدر به جا ودرسته.امروز داشتم اون عکس های فضا سازی رو نگاه میکردم چقد دلم تنگ شد برای اون کاغذ الگو ها ماژیک ها ...چقدر فاصله ها زیاد شدن هی دیگه از مدیر هم خبری نیس ...کلا عجیب شده دوران الان از وقتی این فضای مجازی اومده ها شاید ده تماس با گوشی نگرفته باشم وباهام تماس نگرفته باشن یه دورانی اونقد با گوشی صحبت میکردم گوشام داغ میکرد ونمیشنیدم اما الان نه دیگه همه پی ام میدن تازه بعضیا هم مارو فراموش کردن..دلم یه کم استرس دانشگاه رو میخواد با چاشنی دعوا هایی که با فرهنگی ورئیس میکردم سر قبول کردن طرح هامون پیروز همه ماجرا ها ما بودیم.امروز چیزهای زیاد دیگه ای تو ذهنم ورق خورد یاد ابلیس افتادم اصلا نفهمیدم چرا نامه براش مینوشتم این همه مدت.الان که دارم مینویسم یه جوان 25 ساله هستم که دلش میخواد کار کنه به خدا بیشترش هم برا دل خودمه

۱۸:۱۰۲۵
تیر

ای کاش

ای کاش

ای کاش

 بسه دیگه حالم بهم خورد  این زندگی من دارم؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!


۱۸:۵۹۰۹
فروردين

گوشی

۱۹:۱۹۰۷
فروردين

اینجا هواه خیلی خیلی بده ،میدونی وقتی نیستی واقعا احساس میکنم پشتم خالیه .الان میفهمم که وقتی بودی چرا اینقد گریه نمیکردم.!اگرهم گریه میکردم همین که میدیدمت حالم خوب میشد..یادته یه بار اردیبهشت شد ومن احمق رو بگو اونقد درگیر فعالیت های دانشگاه +شده بودم که فراموش کردم بهت زنگ بزنم اما تو مثل همیشه صبور وبا اون لحن صدای گرمت ،قسم میخورم برام اونقد دلنشین بود که با شنیدنش هوش وحواسم میرفت ووقتی تلفن رو قطع میکردم به دور  وبرم که نگاه میکردم شاید به اندازه یه پیاده اومدن از خوابگاه تا دانشکده طول میکشید++.روزای بدی شده برای من ،خوش بحال تو که عید امسال کنار سفره هفت سین +++ما بودی وما نبودیم!!

الان امیدوارم که هیچ وقت  به  روز تو ++++ نرسم،چون اگه نتونی جواب تبریکم رو بگی حالم بد میشه.....

+شامل همه وقت گذرونی های الکی هم میشه

++حدود 25 الی30 دقیقه پیاده روی تند

+++سفره که نبود عکس تو ومهدی با دو تا شمع مشکی وقران.

++++روز پدر......

۲۰:۲۱۰۸
اسفند

«من کرمت نفسه صغرت الدنیا فی عینیه»؛ کسی که نفس او نزدش گرامی است، دنیا در نظرش کوچک است

کوچک به اندازه ارزن

نمیدانم چه طور است که اینقدر مردم دنیا اسباب ووسایل اماده میکنند برای بازدید دیگران

این چه رسم بدیست  که انسان دارد.

مگرغیره اینه که فردا ،یا اید هم امروز بزار دورش نکنم ،اخه وقتی میگی فردا میریم تویه وجب خاک ادم باخودش میگه کو تا فردا...!!!!

بزار دنیاتوچشمت اونقد کوچیک باشه که اصلا به چشمت نیاد،این حدیث رو بچه گی یاد گرفتم الان دیگه پیر شدم ولی انگار همین لحظه اس برام که معلممون این حدیث رو پای تخته نوشت.